من عاشق شعر نو هستم ولی بر خلاف موفقیت نسبیم در داستان نویسی اصلا در شعر گفتن استعداد ندارم ولی گاهی اوقات یک دلنوشته هایی تو ذهن آدم جلوه می کنه که اگر کمی پیچ و خمشون بده، به بهترین شکل می تونن روی کاغذ بیان. این اولین شعر نو بسیار بسیار کوتاه من هست:
در آن ساحل که امواج همچو طوفان بر آن می کوبند
و ابر ها تگرگ بر زمین می کوبند
و ماهی ها یکدیگر را طعمه قرار می دهند
و پرنده ها غوغا می کنند
احساس آرامش می کنم
چرا که رد پای تو بر آن ساحل شنی نمایان است.