گل جوان
|
||
يازدهمين سال فعالیت مبارک
راهیابی فیلمنامه اولین فیلم بلند نیکخواه آراد به یک جشنواره
نوید نیکخواه آزاد مهمان استرالیایی ها شد
فیلمنامه "یه شب ماه میاد" به نویسندگی نوید نیکخواه آراد به جشنواره کالرتیب استرالیا راه یافت
این جشنواره از 21 الی 28 سپتامبر 2014 در استرالیا برگزار میگردد.
فیلمنامه "یه شب ماه میاد" به نویسندگی نوید نیکخواه آراد در بخش مسابقه اجشنواره کالرتیب استرالیا پذیرفه شد.
وحید نیکخواه آزاد قرار است اولین فیلم بلند خود با نام "یه شب ماه میاد" را به تهیه کنندگی وحید نیکخواه آزاد بزودی جلوی دوربین ببرد.
یه شب ماه میاد درباره زندگی بحران زده بهمن و تارا است که در آستانه جدایی قرار گرفته اند که مشاجره شدید این زوج در پشت چراغ قرمز منجر به اتفاقاتی می شود.
خودم 24 ساله شدم
و اینم تغییر قاب وبلاگم :)
این مستند که از تولیدات شبکهی دوم سیماست، روایتگر داستان زندگی طلبهی جوان و همسر 28 سالهی اوست که هشت فرزند دارد. این مستند، زندگی ساده، شلوغ و سرشار از عشق و محبت این خانوادهی پرجمعیت را به تصویر کشیده است. شاید هنوز برای بسیاری سوال باشد که چگونه میتوان با این هزینههای سرسامآور، زندگی بیش از یک یا دو فرزند را اداره کرد. «به رنگ زندگی» میتواند پاسخ مناسبی برای این سوال باشد.
پرجمعیت ترین خانواده ایرانی با 9 فرزند
این مستند را اینجاها ببینید
لینک اول:
لینک دوم:
http://www.sorayatv.ir/content/tv/578
لینک سوم:
دانلود با حجم ۶۰ مگابایت
مستند «پاكدشت» (علی ملاقلیپور)
این مستند داستان یك روز از زندگی مادر سه شهید را به تصویر میكشد كه در شهر پاكدشت زندگی میكند. مادری كه همسر و تمام پسرهایش را با دستان خودش به سمت جبهههای حق علیه باطل میفرستد و حتی به این هم بسنده نمیكند و خودش نیز به سوی جنوب كشور برای خدمت به رزمندگان رهسپار میشود.
«پاكدشت» محصول شبكهی دوم سیماست كه به واسطهی نام فرزند مرحوم «رسول ملاقلیپور» به عنوان كارگردان و همچنین «آزاده نامداری» به عنوان تهیهكننده، از مستندهای پرحاشیهی جشنوارهی چهارم خواهد بود.
سینمافا- علی وزینی- داستان عدم تفکیک کودک و نوجوان در کشور ما سر دراز دارد و این عدم تفکیک را در سینما و تئاتر شهود بیشتری دارد به طوری که این مشکل به خانوادهها نیز سرایت کرده و آنها هم برای سن فرزندانشان تفکیکی قائل نمیشوند و دغدغههای آنان را جدی نمیگیرند.
تلویزیون به عنوان تنها رسانه فعال و جمعی به دلیل فراگیر بودن و تاثیر مستقیمی که میتواند بر افکار عمومی بگذارد به راحتی میتواند در کمتر از یک سال این نگرش غلط را حل کند اما انگار عدم اعتماد مدیران تلویزیونی به برنامه سازان باعث شده تا تهیه کنندگان تلویزیون راه کوتاه تری را انتخاب کنند و با یک برنامه معمولی و پیش پا افتاده برنامه خود را تولید کنند و مدیران نیز کمتر التهاب پخش و شنیدن حرفهای تازه و جدید نوجوانان را از تلویزیون داشته باشند.
حرفهای جدید نوجوانانی که امروزه مکالماتشان را با «ویچت» و «وایبر» انجام میدهند و عکسهایشان را در «فیسبوک» و «اینستاگرام» به اشتراک میگذارند و به راحتی پای نقد دوستانشان درباره حرفها و عکسهایشان مینشینند و در آنجا به یکدیگر تماشای فلان فیلم و سریال، گوش دادن به موزیک جدید خوانندگان و یا خریدن یک کتاب را توصیه میکنند.
کریستین بوبن نویسنده فرانسوی در کتاب «غیرمنتظره» خود در نقد تلویزیون و برنامه سازان آن این طور مینویسد: «تلویزیون میگوید برای همه نمیتوان کار فرهنگی کرد؛ و آدم جرات نمیکند به آن جواب دهد» و این طور ادامه میدهد: «تلویزیون میگوید؛ تقصیر من نیست، تقصیر ملت است، من آنچه را که ملت میخواهد انجام میدهم. در اینجاست که در برابر شدت بیسوادی تلویزیون و کسانی که برنامههای تلویزیونی را میسازند، تنها باید خاموش ماند.»
شاید بر خلاف نظر بوبن که در برابر بیسوادی تلویزیون راهکار سکوت را پیشنهاد میکند، بهتر است نقدهایی نوشته شود تا شاید گوش یک مدیر به دلیل گیر افتادن در پیچ و تاب افکار مرسوم، تکانی به تلویزیون بدهد و همانند نوجوانان نقدپذیر امروزی، کمی گوش شنوا پیدا کنند.
این نویسنده فرانسوی معتقد است: واژه ملت، یکی از زیباترین واژگان است. این کلمه، بیانگر فقدان، لجاجت و بزرگواری فقرای فرهنگی است. وقتی دردی به گوش تلویزیون میرسد، تلویزیون در همان لحظه، بیآنکه تغذیهاش کند و یا به آن گوش کند، آن را میان بازوان تو میچپاند. بنابراین درد دوباره میرود و به دنبال پناهگای در جوهر میگردد.
متاسفانه ملاک موفقیت یک برنامه تلویزیونی از دید مدیران تلویزیون ایران، تعداد پیامکهای آن برنامه است به طوری که برنامهای که تعداد پیامکهای دریافتیاش بیشتر باشد به یقین مورد توجه مخاطبان قرار گرفته است که مسلما تفکری غلط است زیرا بر همگان مبرهن است برنامهای که به واسطه مجری یا مجریانش به جنگ شادی تبدیل شده است، پیامکهای بیشتری نیز دریافت میکند. در مقابل نیز برنامهای که حرفهای جدی با حضور کارشناسان و تیم فکری بر روی آنتن میرود، پیامکهای کمتری را در خصوص رنگ لباس و شکل حرف زدن مجریاش دریافت میکند.
سپید پررنگ از مجموعه برنامههای گروه کودک و نوجوان شبکه دوم سیما در آخرین روز پاییز (کمتر از یک سال) در حالی به پایان رسید که دیگر برنامههای مجموعهاش همچنان روی آنتن شبکه باقی ماندهاند. برنامهای که جای خالیاش سالها در تلویزیون دیده میشد و بیشک عنوان تنها برنامه زنده تلویزیونی که به دغدغهها و حرفهای مسقتیم نوجوان میپرداخت، برازنده آن بود.
برنامهای که در طول پخش خود، بیش از هزار نوجوان با سلایق و سطوح فرهنگی و مالی از سراسر کشور به استودیو آن آمدند و حرفهای خود را برای تمام نوجوانان بیان کردند و موضوعات ملتهب و حساس برنامه همانند کودکان کار، علایق و سلایق انتخاب رشتههای تحصیلی، عدم اعتماد به مشاوران تحصیلی مدرسه، عدم رضایت از انتخاب رشته تحصیلی، ازدواج زود هنگام نوجوانان، عدم اطمینان نوجوانان به داشتن آینده کاری، عدم اعتماد آنها به خانوادهها و معلمان مدرسه و... به درخواست بینندگان بصورت هفتگی انتخاب شد، در حالی به پایان میرسد که بعید است برنامه دیگری بتواند جای آن را بگیرد، درست همانند برنامه «نیم رخ» نوجوانان دهه شصت.
حالا با پایان این برنامه جای طرح این سوالات باقی است که چرا تنها برنامه ویژه نوجوانان این گونه و بدون هیچ دلیلی به پایان میرسد و آیا طرح دغدغههای جدی نوجوانان نیز جزو خط قرمزهای تلویزیون محسوب میشود!؟ آیا برنامهای که مخاطبان خود را به خوبی درگیر برنامه میکند تنها یک سال اجازه ماندن روی آنتن زنده تلویزیون را دارد؟
گفتنی است سپید پررنگ تهیهکنندگی الهه بهبودی و سردبیری حسین کلهر روزهای شنبه و یکشنبه از ساعت ۱۸ با اجرای سارا رسولزاده و نوید جعفرزاده از شبکه دو سیما بر روی آنتن تلویزیون رفت و مورد توجه بسیاری از نوجوانان و خانوادههایشان قرار گرفت.
سر به مهر
باید وبلاگ نویس باشی و از حس کامنت خواندن و کامنت گذاشتن (البته قبول دارم الان دیگر عده فیسبوک نمی شودبر آمد) با خبر باشی
باید در وبلاگ نویسی در عینی که گمنامی معروف باشی
یعنی هیچ کس از شخصیت حقیقی ات در وبلاگ خبر دار نباشد اما تو در بین جمع وبلاگ نویس ها و وبلاگ خوان ها معروف باشی
باید یک بار دیدن یک دوستی که سال ها وبلاگش را می خواندی و با آن انرژی رد و بدل می کردی را تجربه کنی تا بفهمی چه می گویم
همه این ها را به خوبی می توانی حس کنی اگر وبلاگ نویس دهه هشتاد یا دهه نود باشی
وبلاگ نویسی خیلی طعم دار ، درست همانند نوشتن روی کاغذ کاهی و یا خواندن روزنامه از روی کاغذ
این ها را فقط یک وبلاگ نویس می تواند بفهمد
خدا رو شکر که هنوز وبلاگ نویسم و وبلاگ می خوانم و کسانی هم وبلاگم را می خوانند
هرچند آن قدیم ها برای خودم اسم و رسمی داشتم
من تجربه پیدا کردن دو دوست فوق العاده در وبلاگ (همین جا) را دارم ، شما هم تجربه اش کنید لطفا
البته حرف من چیز دیگری بود
می خواستم بگویم
اگر وبلاگ نویس هستید و یا می خواهید بدانید وبلاگ نویسان چگونه اند
فیلم سربه مهر هادی مقدم دوست با بازی لیلا حاتمی و خاطره اسدی را همینک در سینماها ببینید
خرید و اطلاع از سینماهای این فیلم در کشور (اینجا)
هادی مقدم دوست
محمد رضا شفیعی
ليلا حاتمي، آرش مجيدي، خاطره اسدي.
این فیلم داستان دختر تنها و خستهای است که کمکهای یک دوست باعث بهبود شرایطش میشود، اما این دختر برای معرفی این دوست به دیگران شهامت کافی ندارد.
ياداشت امروز
جيب خالي، پز عالي
درباره افتتاح شبكه تلويزيوني نسيم
نويسنده: علي وزيني
افتتاح شبكه هاي ديجيتال البته به صورت ناگهاني، تنها يك دليل مي تواند
داشته باشد و آن راهكار جديد مديران سازمان صداوسيما براي مبارزه با شبكه
هاي ماهواره يي است كه هميشه نيز با يك سوال تكراري روبه رو شده كه آيا با
پخش برنامه ها و سريال هاي تكراري، تلويزيون مي تواند جوابگوي نياز مخاطبان
باشد!؟اين روزها خبر افتتاح شبكه «نسيم» با رويكرد طنز، ما را به ياد
سروصداهاي ديگر شبكه هاي ديجيتالي مي اندازد كه پس از چندي تنها دو خط اول
اهداف بلندبالاي آنها عملي مي شود. به راستي بازپخش سريال هاي كمدي هرچند
مقبول و باسابقه پخش چندباره از شبكه هاي تازه تاسيسي مانند آي فيلم، تماشا
و شبكه هاي استاني چه جذابيتي براي مخاطبان و به ويژه قشر جوان دارد!هرچند
خبر حضور كمدين ها در برنامه هاي اين شبكه و ساخت آيتم هاي كمدي و طنزگونه
از اين شبكه به گوش مي رسد اما پخش سريال هاي تكراري و فيلم هاي «مستربين»
ما را كمي به اين شبكه نااميد مي كند. در هفته هاي اخير به واسطه حضور در
چند جشنواره استاني در شهرهاي اصفهان و همدان با برنامه سازان اين شبكه
مواجه شدم كه دوربين به دست در بين مردم و مهمانان جشنواره مي گشتند و از
آنها مي خواستند يك لطيفه تعريف كنند و بعد بلند به آن بخندد تا آن را در
شبكه نسيم، به نمايش درآورند. حال اگر از بحث با فايده يا بي فايده بودن
اين شبكه و خلاقيت هاي احتمالي برنامه هاي آن بگذريم و فرض را بر موفقيت
صددرصدي آنها و سريال هاي احتمالي (با وعده ساخت چندين سريال جديد، فقط
مخصوص اين شبكه) بگذاريم، با يك پرسش مواجه مي شويم كه برنامه هاي اين شبكه
در ايام سوگواري ماه محرم و ساير عزاداري ها چه خواهد بود. آيا اين برنامه
هاي اين شبكه تعطيل خواهد شد يا اينكه اين شبكه به پخش ويژه برنامه هاي
مذهبي روي خواهد آورد!؟در روزگاري كه تيتراژهاي معمولي سريال ها و برنامه
هاي منظمي مانند نود، در ايام ماه محرم و اربعين با يك موسيقي معمولي و
آرام شروع و تمام مي شود چگونه مي توان انتظار فعاليت يك شبكه مستقل در
حوزه كمدي و طنز داشت؟!از سويي ديگر، مردم روزانه در جمع هاي خصوصي خود با
افراد گوناگوني شوخي مي كنند و جوك ها و لطيفه هايي نيز براي يكديگر تعريف
مي كنند كه مطمئنا جايي در تلويزيون ندارد، با اين وضعيت آيا مي توان از
شبكه نسيم انتظار آيتم هاي موفق داشت؟ مثلاهمان ايده تعريف جوك رو به
دوربين نيز با فيلتر مواجه خواهد بود و اگر اسم شخص يا گروه يا قوميتي برده
شود هيچ وقت به پخش تلويزيوني نخواهد رسيد. مشكل ديگري كه نسيم را تهديد
مي كند امكان توقف پخش سريال و فيلم هاي كمدي از ديگر شبكه هاست چرا كه
ممكن است آنها برنامه توليدي خود را به نسيم واگذار كنند. به عنوان مثال
آيا بايد از اين پس انتظار قطع سريال «پژمان» از شبكه سه و پخش از «نسيم»
را داشته باشيم زيرا همين سوال پس از تاسيس شبكه «ورزش» درباره برنامه
«نود» هم پيش آمد و نتيجه همچنان ادامه پخش برنامه «نود» از شبكه 3 بود.
وجود چنين شبكه يي با رويكرد مستقل مي تواند ما را به آينده طنز و انتقاد
در جامعه اميدوار كند. اما عده يي از برنامه سازان و صاحبنظران تلويزيون
معتقدند در وضعيت فعلي سازمان صداوسيما كه تمامي برنامه ها براي بقاي خود
نياز به جذب حامي مالي دارند، هزينه ساخت و نگهداري اين شبكه از كجا تامين
مي شود و چه لزومي نيز به تاسيس آنها در بحران مالي فعلي سازمان است.
□
روزنامه اعتماد، شماره 2815 به تاريخ 9/8/92، صفحه 16 (صفحه آخر)
برنامه سپید پررنگ / جشنواره تئاتر کودک و نوجوان همدان
شاید این اولین بار و آخرین باری باشد که قرار است که یک برنامه زنده تلویزیونی بعد از گذشت 16 دوره برگزاری جشنواره تئاتر در همدان، به مدت یک هفته به جشنواره تئاتر کودک و نوجوان بپردازد و برنامه خود را به صورت زنده از محل برگزاری جشنواره بر روی آنتن ببرد که این رسالت را برنامه تلویزیونی «سپید پررنگ» بر عهده گرفته است.
به گزارش "همدان نیوز"، سپید پررنگ تفاوت اساسی و بزرگی با سایر برنامه های نوجوانانه تلویزیون دارد و آن هم پرداختن مستقیم برنامه به دغدغه های نوجوانان است که کمتر در تلویزیون به آن توجه شده و اگر هم بوده با خط قرمزهایی نیز مواجهه بوده است.
نوجوانی سن حساسی است و نه تنها به آن در تلویزیون پرداخته نمی شود بلکه در جشنواره های معتبر بین المللی نظیر فیلم کودک و تئاتر کودک نیز تفکیک پذیری خاصی برای آن قائل نمی شوند و همین می تواند ضررات جبران ناپذیری ای به این دوران حساس پسران و دختران وارد کند.
سابقه همکاری و آشنایی با الهه بهبودی تهیه کننده برنامه «سپید پررنگ» پیشتر در «غیرمنتظره» تجربه کرده بودم و همین همکاری سرآغازی برای کارهای بیشتر با این تهیه کننده خوش نام بود تا این که پیشنهادم مبنی بر اجرای زنده برنامه از همدان با موافقت وی روبرو شد و روند آماده سازی بستر اجرای برنامه در همدان به سبب لینک های مختلف استانی نیز مهیا شد و برنامه در دو قسمت با اجرای دو مجری محبوب نوجوانان از محل برگزاری جشنواره بر روی آنتن زنده شبکه دو و شبکه استانی همدان رفت که این خوشبختانه با همکاری دو رئیس فرهنگی استان، حسین میسر مدیر کل صداوسیمای مرکز همدان و خسرو بیات مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی همدان و شهرام کرمی دبیر جشنواره تئاتر کودک و نوجوان ایران نیز روبرو شد.
جالب است بدانید که تمامی عوامل این برنامه همگی متولد دهه شصت و از قشر جوان است که همگی با وجود سابقه فعالیتهای هنری بسیار از جمله در تئاتر و سینما نگاه جدیدی را به تلویزیون آورده اند و باید مورد تشویق مدیران و بانیان برگزار کننده جشنواره قرار بگیرند.
وسواس عوامل سپید پررنگ از دکور تا سوالاتی که برای مهمانان طرح می کنند نشان از یک هدف گذاری دقیق و علاقه مندی به این اتفاق بزرگ هنری است که هیچ گاه مورد علاقه برنامه سازان تلویزیون نبوده است.
امید است سایر برنامه سازان تلویزیون با اعتماد به جوانان بتوانند این اتفاق بزرگ هنری کشور را مورد پوشش کامل تصویری و خبری خود قرار دهند و در پایان از این که توانستم قدمی برای دیده شدن کشوری جشنواره همدان در رسانه ملی بردارم، خرسندم.
نویسنده: علی وزینی
جشنواره فیلم اصفهان
فرشگان قصاب / ارزش گذاری: *
در جشنواره فیلم فجر در سانس پایانی به نمایش درآمد، کمی خنده دار بود اما
به هر حال پخش آن از تلویزیون به شدت توصیه می شد
این اتفاق افتاد و امشب ساعت 22 شبکه یک
به مناسبت تولد گلآقا
گل آقا
روی عکس راست کلیک کنید، تا بزرگ انتخاب های منو ببینید
گفت و گو با طناز طباطبايي درباره بازي در نمايش باغبان مرگ و فيلم هيس! دخترها فرياد نميزنند |
من سر جاي خودم ايستادهام |
علي وزيني برايم مهم نيست كه آدمها مرا تشويق ميكنند يا نه، زيرا نقش مهم است. البته خوشحال ميشوم كه تشويقم ميكنند. اما اگر نكنند دو حالت دارد، يك حالت اينكه فكر ميكنم، چه ايرادي داشتم كه انتخاب نشدم كه البته حتما ايراد داشتم وگرنه ديوانه نيستند كه كانديدم نكنند! حتما فيلم مورد سليقه آن هفت نفر داور نبوده است. من سر جاي خودم ايستادهام و با سيمرغ و بيسيمرغ به مسيرم ادامه ميدهم اينها اصل نيست و فرع است حالا «طناز طباطبايي» بازيگر جوان و محبوب 29 سالهيي است كه روزهاي پركاري را در سينما، تئاتر و شبكه نمايش خانگي، سپري ميكند. او بازي در سريال قلب يخي را پشت سر گذاشته و فيلم پرحاشيه «هيس! دخترها فرياد نميزنند» را روي پرده سينما دارد و شبها در نمايش «باغبان مرگ» به ايفاي نقش مشغول است و همزمان در سريال «شاهگوش» داود ميرباقري بازي ميكند كه هركدام به تنهايي ميتواند بهانهيي براي گفتوگو با اين بازيگر جوان پرطرفدار باشد. در واپسين روزهاي پاياني سال 91، او در نقش كاراكتر معروف كميك استريپ ماجراهاي تنتن «ميلو« در نمايش «تن تن و راز قصر مونداس» روي صحنه تئاتر رفت و در نوروز امسال نيز به يكي از ميهمانان محبوب «كلاه قرمزي92» تبديل شد و به كلاس درس آموزش زبان انگليسي ببعي و زبان دوري فاميل دور، رفت. حالا نمايش باغبان مرگ به كارگرداني آروند دشت آراي در يكي از مناطق شمال شهر تهران، تالار شمس با وجود پيشبيني تئاتريها با استقبال خوبي روبهرو شده و بازي او در كنار آتيلا پسياني مورد تحسين قرار گرفته است. هرچند او تجربه تلخ «قلب يخي» با سامان مقدم در شبكه نمايش خانگي را دارد اما به واسطه اسم داود ميرباقري باز هم به شبكه نمايش خانگي اعتماد كرده تا در اين سريال، ايفاي نقش كند. همچنين طباطبايي، دو فيلم سينمايي توقيفي «پريناز» به كارگرداني بهرام بهراميان و «گزارش يك جشن» به كارگرداني ابراهيم حاتميكيا را نيز در انتظار نمايش عمومي دارد. گفتوگو با طناز طباطبايي پس از اجراي نمايش در ساعات پاياني شب رقم خورد كه آن را ميخوانيد. ابتدا از همين نمايش «باغبان مرگ» با يك سوال تكراري شروع ميكنم. چطور شد به اين نمايش آمديد؟ از ابتدا در جريان متن بودم و جزو نخستين كساني بودم كه شانس خواندن متن و روخواني آن را پيدا كردم. نقش تريسي كندي به من پيشنهاد شد و نمايشنامه باغبان مرگ و اين نقش جزو پيشنهاداتي است كه نميتوان به آن نه گفت چرا كه بسيار نمايشنامه و نقش، امكان محك زدن متفاوت بازيگر را برايتان به وجود ميآورند اين روزها كمتر به دست ميآيد به همين دليل وارد پروسه تمرين و اجراي اين نمايش شدم. قبل از اينكه سوالاتم را درباره نمايش مطرح كنم، ميخواهم درباره سالن نمايش بپرسم. آيا براي بازي در اين سالن تازه تاسيس تمركز لازم را داريد؟ فكر ميكنم من هم بهنوبه خود در مسير جديدي كه گروههاي تئاتري و خصوصا گروه هنرهاي اجرايي ويگول آغاز كردهاند مشاركت ميكنم و هدف آن به وجود آوردن ظرفيتهاي جديد براي تئاتر و همچنين رونق بخشيدن به فضاهاي ناشناخته فرهنگي است. من تصور ميكنم يكي از مهمترين وظيفههاي ما تلاش براي گسترش فضاها و امكانات فرهنگي است و اين سالن تازه تاسيس هم جزو همانهاست كه اكنون ميزبان نمايش ما است. و حالا شما از اين شرايط راضي هستيد؟ اكثر تماشاگراني كه به سالن ميآيند با كار ارتباط برقرار ميكنند و خيلي از آنها از نمايش، شوكه ميشوند گاهي اوقات ميبينم كه تماشاگران در پايان نمايش، با يك تاخير شروع به دست زدن ميكنند و انگار كه هنوز نتوانستند خود را از نمايش جدا كنند كه اين برايم اتفاق خوبي است. درباره سالن از آنجايي كه هنوز ساختار يك سالن تئاتر را ندارد و قرار است بهزودي تبديل به سالن تئاتر شود البته داراي مشكلاتي است. مثلا اگر كافه و سالن انتظاري در كنارش داشت تا تماشاگر بهراحتي منتظر شروع نمايش بماند، بهتر بود. اما همانطور كه گفتم از اينكه در رونق دادن به يك سالن جديد سهيم هستيم خوشحال و راضيام و مشكلات برايم قابل تحمل ميشود. پس فكر ميكنيد يك سالن ديگر هم به سالنهاي تئاتر تهران اضافه شود؟ بله، بهراحتي اين اتفاق ميافتد. بعد از ما هم قرار است نمايشهاي ديگري اجرا شود. هر چند كه فعلا همه كارگردانان، حاضر به اجراي نمايش در اين سالن نشدهاند. در كل اين اتفاق خوبي است تا همانند ساير كشورها كه تئاتر به محلهها رفته، اينجا هم اينچنين شود و تئاتر از تمركز در تئاتر شهر، ايرانشهر به محلهها برود. اين محلهها كه ميگوييد به معني تئاتر شهرستانها هم ميشود؟ مثلا اگر همين نمايش با همين بازيگران در شهرستانها اجرا شود چه اشكالي دارد؟ خود شما شهرستان ميرويد؟ ما خيلي از اين اتفاق استقبال ميكنيم اما بايد حداقلها براي گروه فراهم باشد و مشكلات جزيي همانند اقامت و رفت و آمد نداشته باشيم. نميگويم ايدهآل اما اگر به صورت نسبي گروه را راضي كند خيلي هم استقبال ميكنيم. خيليها معتقدند كه تماشاگران اين مناطق، به خاطر بازيگران چهره نمايش به تماشاي آن مينشينند. پس بايد نمايشهاي اين مناطق بازيگرانش چهره باشد. مثلا همين نمايش باغبان مرگ بازيگرانش آتيلا پسياني و طناز طباطبايي هستند... در شرايط فعلي چه در سينما، چه در تلويزيون و چه در تئاتر اعتقاد دارم هيچ كس به خاطر بازيگر، كاري را نميبيند. اينجا ميتواند تماشاگر را به سالن نمايش بكشاند اما ممكن است دو بار تماشاگر بيايند و كار را دوست نداشته باشند و تبليغ منفي هم شود. به نظر ميآيد خود كار و باكيفيت بودنش و اسم كارگردانش كه داراي رزومه است، اهميت زيادي دارد و صرفا نام يك بازيگر نميتواند عامل فروش باشد. به نظر ميآيد پذيرفتن كار در اين سالن اول براي خود دشتآراي ريسك بوده. او هميشه نخستين اجراها را در سالنهاي مختلفي مثل حافظ و ايرانشهر داشته و نوعي خطشكن بوده. حالا با اين شرايط، شما به عنوان بازيگر نمايشاش مثل ساير نمايشها انتظارات بالايي از او به لحاظ دستمزد داريد؟ تئاتر ما اينقدر بيبضاعت و مهجور است كه هرگز به عنوان بازيگر نميخواهم درآمدم را از اين راه تامين كنم اما خب هميشه حداقلها برآورده شده است اما به اندازه زحمتي كه ميكشم و دو ماه تمرين، رفت و آمد و اجرايي كه دارم، نيست! كه اگر بخواهيم نسبت بگيريم درآمدش صفر است. اگر ما مثل خيلي از جاهاي دنيا ميتوانستيم براي بازيگرها يك سالن تمريني داشته باشيم كه آن بازيگرها بتوانند با آرامشخاطر مثل هر كارمندي كه هر صبح پشت ميزش مينشيند، بروند و تحقيقات و تمرينات خود را انجام دهند و اگر مانند هر بازيگري كه براي ايفاي نقش بايد تمريناتي روي خودش، بازياش و بدنش داشته باشد، برايش وجود ميداشت و يك مجموعه بازيگر آنجا جمع ميشدند و ميتوانستند برآورد تمرينات خود را در قالب يك نمايش به اجرا درآورند، به شرايط ايدهآلي دست پيدا ميكرديم. اما اگر ما در تئاتر حضور داريم به خاطر اين است كه سالن تئاتر برايم حكم همان سالني را دارد كه ميتوانم خودم را به چالش بكشم و روي بازي و بدنم ماجراجويي داشته باشم. براي من صرفا درآمد از تئاتر مهم نيست البته نه به اين معنا كه تئاتر نبايد كسب درآمد داشته باشد بلكه تلاشهاي همه گروههاي تئاتر مستقل و همچنين تماشاچيانشان رسيدن به وضعيت بهتري براي تئاتر است و تئاتر براي من جايگاه خاصي دارد كه در آن به نوعي اصالت و رودررويي تجربه ميشود كه روح و جسم تو را ورز ميدهد. درباره آروند دشت آراي هم بايد بگويم او جزو كساني است كه واقعا دغدغه تئاتر دارد. تئاتر به معناي كل و جز آن. ايده اصلياش اين است كه تنها راه رشد تئاتر در كنار رسالت فرهنگسازياش، فراگير شدن آن در سطح شهر و سپس كشور است و براي همين هم بارها همانطور كه خودش ميگويد پيشمرگ افتتاح سالنهاي زيادي شده و اينكار را با مشقت فراوان نيز انجام داده است. بازيگران زيادي هستند كه ميگويند تئاتر برايم جايگاه بالاتري نسبت به سينما و تلويزيون دارد. آيا شما هم از آن دسته بازيگران هستيد كه جايگاه تئاتر را بالاتر ميدانند؟ تئاتر يك جور پخته شدن است. تلويزيون و سريال برايم داراي يك بخش مالي است چون زمان بيشتري را سر كار هستم و در نتيجه قرارداد آن نيز قابل توجه است. در سينما هم وجه ماندگارياش را ميپسندم و شبيه آن است كه اگر بخواهم روزي براي خودم مرور آثار بكنم، بگويم من هشت فيلم سينمايي طي ده سال داشتهام كه ماندگار شده است. اما اين باعث نميشود كه حالا بخواهم اگر در تلويزيون حضور پيدا ميكنم، تن به هر كاري بدهم. من تا به اكنون چهار كار تصويري سريالي داشتهام كه با كيومرث پوراحمد، حسن فتحي و داود ميرباقري و سريال قلب يخي بوده است. از كلاه قرمزي امسال كه خيلي هم پرطرفدار بوده و من هم طرفدار آن قسمت حضور شما بودهام، بگوييد... كلاه قرمزي يك كار دلي و عشقي بود. از نخستين سري كلاه قرمزي وقتي كه دوازده ساله بودم، تمام ويدئوهاي ضبطي سريال را آرشيو كردهام. مجموعههايي مثل شهرموشها، كلاه قرمزي، خونه مادربزرگه و... براي ما خاطرهساز و نوستالژيك بوده و رشد به همراه داشته و تو هرگز نميتواني آن را از ذهن بچههاي هم سن و سال من پاك كني! بچههاي الان هم ارتباطي كه ميگوييد، برقرار كردهاند؟ همين را ميخواهم بگويم. مثلا در همين سري جديد و قسمت حضور خودم در جايي كه بودم، من و يك بچه چهار ساله و يك آقاي شصت ساله داشتيم برنامه را نگاه ميكرديم و من همان لحظه با خودم فكر كردم مگر ميشود كه يك طيف بيننده از دختر بچه چهار ساله تا آقاي شصت ساله بتوانند يك برنامه را ببينند و با آن ارتباط برقرار كنند و لذت هم ببرند؟ به نظرم در سالهاي اخير هيچ كاري در تلويزيون توليد نشده كه بتواند اين طيف عظيم مخاطب را جذب كند. به نظر من كار كلاه قرمزي فوقالعاده است. از بازي و رويارويي با عروسكها بگوييد. چون خودم عاشق عروسكها بودهام و با عشق به سر كار رفتهام از همان اول كه عروسكها را ديدم با توجه به شناختي كه از آنها داشتم، يك اتفاق بامزه افتاد و اين بود كه من با آنها شروع به صحبت كردم. آقاي طهماسب به من گفت هر آنچه از اين عروسكها در ذهن داري بريز دور و فرض كن آدمي هستي كه براي نخستينبار به اينجا آمدي و ميخواهي به كلاس بروي تا ببعي به تو زبان درس بدهد! اينكه من بتوانم همه بكگراندهاي ذهني خودم از اين مجموعه را حذف كنم تا يك اتفاق جديدي را رقم بزنم، نخستين سختي ماجرا بود. دومين سختي ماجرا هم به رفتار با عروسكها بر ميگشت. چون معمولا ما وقتي صدايي را ميشنويم به سمت صدا بر ميگرديم و عكسالعمل نشان ميدهيم اما اينجا برعكس بود و وقتي كه به گوشم ميرسيد نبايد به آن سمت برميگشتم و بايد به عروسكها نگاه ميكردم. اما از آنجايي كه اين كار عاشقانه بود و هميشه يكي از روياهاي من بغل كردن و فشار دادن كلاه قرمزي بوده است حضور در اين كار را اتفاق بزرگي در دوران كاري خود ميدانم. همينجا بايد از دوست و همكار عزيز آقاي حبيب رضايي بهخاطر اين تجربه قدرداني كنم. تا يادم نرفته! چرا سريال «قلب يخي» شكست خورد؟ تا شكست را چه بداني! فروش پايين اثر، كاهش و ريزش شديد مخاطب، عدم استقبال مردم در شهرستانها و... من اصلا نميخواهم اين طوري مقايسه كنم. قلب يخي هم تجربه متفاوتي در نوع خودش بود كه بنا به دلايل مختلف كه همه آنها هم به اثر بستگي ندارد دست به دست هم دادند تا فروشاش قابل قبول نباشد اما من توشه خود را از آن كار بردهام و سعي كردهام كار خود را در آن سريال درست انجام دهم. پس چرا قلب يخي يك، آن ميزان طرفدار داشت؟ به نظرم هر كاري را بايد با خودش مقايسه كنيم. صرفا نبايد به خاطر يك اسم مشترك دو اثر را با هم مقايسه كنيم. و اين سوالي است كه بايد از كارگردان و تهيهكننده بپرسيد و نه از بازيگر. من درباره كاري كه كردهام به لحاظ فني ميتوانم صحبت كنم اما اينكه چرا قلب يخي يك فروخت و دو نفروخت در اين گفتوگو محلي از اعراب ندارد. كاري به قلب يخي (محمدحسين لطيفي) ندارم، من سه قسمت از قلب يخي جديد (سامان مقدم) را ديدم و بعد آن را گذاشتم كنار... اين انتخاب شما است و من هم به آن احترام ميگذارم ولي چون اصرار داريد ميگويم، من شخصا بيشترين علت عدم موفقيت و نه شكست «قلب يخي» را، نام مجموعه و تمام نشدن «قلب يخي ?» و اضافه شدن سري بعد و حجم اطلاعات وسيعي كه به تماشاگر ميداد بدون آنكه به نتيجه و سرانجامي برسد و سيستم پخش بسيار بد آن ميدانم. در همين مجموعه «شاهگوش» آقاي ميرباقري نخستين سوالي كه كردم اين بود كه آيا سريال منظم و مرتب پخش ميشود يا نه و گفتم اگر منظم پخش نشود، سريال را كار نميكنم چون در قبال مخاطبم مسوول هستم. زيرا او به كارم اعتماد كرده است و من اجازه چنين كاري ندارم. از نمايش فاصله گرفتيم! روي پوستر نمايش باغبان مرگ تاكيد شده كه ورود بيماران قلبي و افراد زير 14 سال ممنوع است، اين حربه تبليغاتي كمي كهنه نشده؟ نه اينطور نيست! فكر ميكنم سوال درباره اين موضوع كهنه شده است چرا كه اين بحث در مطبوعات مطرح شد و گروه هم همان زمان به آن پاسخ داد و آن اين بود كه به دليل اينكه بخش عمدهيي از مخاطبان نمايش قبلي گروه را كودكان و نوجوانان تشكيل ميدادند و گروه اين نگراني را داشت كه اين نمايش براي روحيه آنان مناسب نباشد به همين دليل گروه نيز تصميم گرفت اين هشدار را اعلام كند. همچنين در نمايش لحظاتي هم وجود دارد كه ممكن است بر اعصاب تماشاگر اثر شديد بگذارد لذا اين توصيه اصلا حربه تبليغاتي نيست. از اول نمايش تا آخر روي صندلي نشستهايد و حوصله مخاطب هم گاهي سر ميرود، پس فرق اين نمايش با نمايشنامهخواني چيست!؟ اگر اين همه حركت را در اين نمايش متوجه نشدهايد و حوصلهتان سر رفته است پيشنهاد ميكنم يك روز ديگر دوباره و با دقت بيشتري نمايش را ببينيد. چرا كه تماشاچيان اين نمايش از ابتدا تا انتها تكان هم نميخورند و بعضا نفسشان طبق چيزهايي كه ميشنويم بند ميآيد. اين نمايش بر اساس تمركز و بازيهاي فراوان ميزانسني كه به وجود ميآورد شكل گرفته و كنشهاي حركتي در آن نقش مهمي دارند. حال چگونه بهنظر شما با نمايشنامه خواني مقايسه ميشود هم جالب است. برويم سراغ فيلم «هيس! دخترها فرياد نميزنند» با بازي خوبتان. حداقل حق مسلم شما براي كانديداتوري سيمرغ بهترين بازيگر جشنواره پايمال شد. حالا چند ماهي ميگذرد. آيا با آن قضيه كنار آمديد؟ برايم مهم نيست كه آدمها مرا تشويق ميكنند يا نه، زيرا نقش مهم است. البته خوشحال ميشوم كه تشويقم ميكنند. اما اگر نكنند دو حالت دارد، يك حالت اينكه فكر ميكنم، چه ايرادي داشتم كه انتخاب نشدم كه البته حتما ايراد داشتم وگرنه ديوانه نيستند كه كانديدم نكنند! حتما فيلم مورد سليقه آن هفت نفر داور نبوده است. به اضافه اينكه آقاي ميرباقري كه الان در حال كار كردن با او هستم و جزو هيات داوران جشنواره نيز بوده، گفت: «هيچ چيزي از اينكه تو بازيگر خوبي بودي اما كانديد نشدي، كم نميكند.» اما اينكه كانديد نشدم برايم مهم نيست و اعتراضي هم ندارم. من سر جاي خودم ايستادهام و با سيمرغ و بيسيمرغ به مسيرم ادامه ميدهم اينها اصل نيست و فرع است. حتما خبر داريد كه پوران درخشنده شما را براي بازي در نقش شيرين از بين هشتصد نفر براي فيلمش انتخاب كرده است. هيچوقت شد كه علت انتخابتان را از خانم درخشنده بپرسيد؟ خانم درخشنده جزو كارگردانهاي تيزهوش است. شايد او به خاطر ويژگي صورت و بازيام مرا انتخاب كرده است اما اين طور كه شنيدم، ايشان روزي اتفاقي عكسي از من مربوط به فيلم نارنجيپوش را در روزنامه ديده و در ملاقات حضوري كه داشتيم مرا مناسب نقش ديده و در نهايت انتخابم كرده است. چهل دقيقه پاياني و ماجراي پليس بازي، كمي آن شكل و ريتم خوب اول فيلم را خراب ميكند، فكر نميكنيد اين پليس بازي به فيلم صدمه زده است؟ اين فيلم به هر شكلي ميتوانست ساخته شود. اين شيوه و پايان مورد سليقه كارگردان بوده است. فيلم سه بخش دارد. بخش اول سكوت و حرف نزدن شيرين است، بخش دوم اعترافات و كشف زندگي شيرين را شامل ميشود كه تماشاگر به صورت تدريجي با آن آشنا ميشود. بخش پاياني احتياج به يك كشف و سرعت بالا داشت كه بالاخره سرنوشت اين دختر بچه خواهد شد. خانم درخشنده تصميم گرفته بود كه اين دختر را قرباني كند و اين قرباني كردن نياز به يك سري تعقيب و گريز دارد تا تلاش ما براي نجات او نشان داده شود. حالا اينكه اين تلاش به چه شكل فيلمبرداري شده واقعا به بازيگر ربطي ندارد و آن را بايد از كارگردان بپرسيد! چقدر پيشنهاد بازي در اين مدل نقش را بعد از جشنواره داشتيد؟ «صداها» را كه بازي كردم دائما به من نقش معتاد پيشنهاد شد، «ميوه ممنوعه» را بازي كردم، بارها نقش دختر چادري پيشنهاد شد. هميشه تلاش كردهام كه هيچ كدام از نقشهايم شبيه هم نشود و شايد يكي از اصليترين دلايل پذيرش بازي در «شاهگوش» تفاوت اين نقش با همه نقشهاي زجر كشيدهام بوده است. و يك ويژگي خوب «هيس! دخترها فرياد نميزنند» از نظر طناز طباطبايي؟ سوژه فيلم را مهمترين و بهترين ويژگي آن ميدانم. اين سوژه براي نخستين بار در ايران مطرح ميشود و داراي اهميت جهاني است و معتقدم فيلم نيز فروش خيلي خوبي خواهد داشت. منبع: روزنامه اعتماد - دوشنبه، 28 مرداد 1392 - شماره
2755 |
لینک صفحه اینترنتی روزنامه لینک پی دی اف روزنامه لینک پایگاه خبری تحلیلی سینمافا + عکس لینک سایت روزنامه ایران لینک سایت باشگاه خبرنگاران جوان لینک وبلاگ هواداران طناز طباطبایی سایت خبری 598 بانک اطلاعات نشریات کشور فایل پی.دی.اف روزنامه اعتماد سایت خبری قطره مجله فرهنگی ایران من |
عکس من از آقای شمقدری مرد پر حاشیه سینمای ایران
این بار بشکن بغضمو، فکرِ غرورم نیستم
سینمافا- علی وزینی- قصه ما، قصه آقای مجریای است که سال به سال فقط در ماه عسل پختهتر میشود و اگر حال خوشی از اجرایش پیدا میکنیم تنها و تنها در این برنامه اتفاق میافتد.
برنامهای که مهمانانش تنها به اعتبار گفتوگوهای صادقانه مجری به برنامه میآیند و کاری به شلوار رنگی، کت و شلوارهای جور واجور و نشسته یا ایستاده اجرا کردن مجری برنامه ندارند!بیانصافی محض است اگر بگوییم تمام تواناییهای علیخانی، مدیون برنامه ماه عسل و قصههای مهمانانش است که اگر این طور بود حداقل باید در مورد یکی از ورژنهای ماه عسل با اجراهای دیگران جواب میداد.
به جرات میتوان ماه عسل علیخانی را بعد از برنامه نود از مطمئنترین برنامههای تلویزیون به شمار آورد که روز به روز به مخاطب آن افزوده میشود با این تفاوت که فردوسیپور هفتگی است، اما ماه عسل هر دو سال یکبار. هرچند اجرای علیخانی به هیچ وجه شبیه عادل نبوده و نیست اما برنامه ماه عسل تا حدودی به جنس برنامههای مردمیای همانند نود نزدیک شده است.
فردوسیپور هیچگاه اجرایی جز برنامه نود را نپذیرفته و به سختی تن به اجرای زنده در خارج از سازمان میدهد اما علیخانی سعی میکند خود را هر طور شده در تلویزیون به مناسبت برنامههای نوروز، شب یلدا و... نگه دارد که بیشک بزرگترین اشتباه اوست.
اما ماه عسل! ماه عسل امسال دوست داشتنی و سرشار از ایدههای نابی است که حتی سوژههای تلخ آن نیز توی ذوق نمیزند و بیننده را به وجد میآورد.
ایده ربط دادن سوژهها به یکدیگر و گره گشایی داستانها از دل ماجراها، ایدهای دلچسب و بکر است که بیننده را تا پایان داستان تشنه حوادث خود نگه میدارد و در فینال غافلگیرشان میکند.
امسال او دست به کار جالبی زده و به زیبایی دو داستان را در قالب یک برنامه میآورد تا مخاطب بتواند با یک مقایسه کوچک، متوجه حوادث و قصهٔ مهمانان باشند. شاید این کار در وهله اول راحت به نظر برسد اما قضیه آنجا سخت میشود که مثلاً قرار است خانواده اهدا کننده و گیرنده قلب را با یکدیگر روبرو شوند که در این صورت، هر لحظه باید منتظر اتفاقات وحشتناکی در آنتن زنده باشیم. پس برانگیختن احساسات عمومی بینندگان در آن لحظه به این راحتیها هم ساده نیست و ممکن است برای همیشه یک برنامه و مجری را به نابودی کشد، پس بیانصافی است که بگوییم این کار جاه طلبی مجری و یک شوی تلویزیونی است.
ماه عسل امسال شاهکار میکند و بغض بیننده را به راحتی میشکند. به همین جهت است که آن را باید را در خلوت دید تا راحتتر بتوان غرور خود را کنار گذاشت و با دل و جان به حوادث کوچک و قصههای سادهی آدمهای اطرافمان گوش سپرد و حال خوشی را نصیب خود کرد.
مهمانان به واسطه ترفند علیخانی، با اتفاقی روبه رو میشوند که شاید هضم آن در یک لحظه به راحتی امکان پذیر نباشد و این رویارویی میتواند مهمان را شوکه کند.
ماه عسل امسال مهمانان را هم روی آنتن زنده شوکه میکند و به دنبال آن، بینندگان نیز شوکه میشوند و این طور نیست که مهمانان داستانی را تعریف کنند تا بیننده به زور واکنش نشان دهد. و این خلاقیت علیخانی در ماه عسل امسال را نشان میدهد.
علیخانی سالها با مدیریت زمان و شکل اجرای خود توانسته جلوی حرفهای زیاد و سلام و علیکها و تشکرهای الکی مهمانها را بگیرد که امسال به زیباترین شکل ممکن اتفاق میافتد و کمتر بوی توهین از سوی مجری میآید.
همچنین او با زرنگی تمام طوری وانمود میکند تا بیننده متوجه پست و شغلهای سیاسی مهمانش نشود هر چند که در یک مورد شکل حرف زدن مهمان، داستان را لو میدهد! یا مثلا یکی از مهمانان برنامه چهرهای نام آشنا برای هنرمندان و رزمندگان جنگ است و این نشان میدهد همه مهمانها حاصل ماهها تحقیق نیست!
دکور برنامه نیز همانند سال گذشته سرشار از نوع آوری و زیبایی است و نحوه ورود و خروج مجری به هنگامه گفتوگو با مهمانان برنامه حس خوبی را به بیننده منتقل میکند اما دوربین کمی دیر عمل میکند و از زمان عقب است و دیرتر از مجری وارد فضا میشود و بیننده دقایقی شاهد تماشای نمای لانگ شات و گاهاً اکستریم لانگ شات چهره مهمانان است.
میله دور دکور که در پایین قرار گرفته روی اعصاب بینندگان است و آنان را با دلهره روبرو میکند که نکند اتفاق بدی برای مهمانان بیافتد زیرا مهمانان و مجری باید هنگام ورود و خروج به صحنه مواظب میله پایین دکور باشند تا پایشان به آن گیر نکند! اما در کل این دکور (بر عکس دکورهای مضحک برنامههای سال تحویل علیخانی) زیبا و تحسین برانگیز است.
علیخانی هنوز عادت به پر حرفی دارد و گاهی در ابتدای برنامه خود دقایق طولانی را صرف صحبت کردن با بینندگان میکند که ناخداگاه ما را یاد گفتگوی تلویزیونی مسئولان با مردم میاندازد با این تفاوت که آخر حرفش در هر قسمت میگوید: «خیلی پر حرفی کردم!». همین پر حرفیها و عدم مدیریت زمان باعث میشود که وقت کافی به مهمانان نرسد و در واپسین روزهای پایانی برنامه شاهد به تعویق افتادن حضور دو مهمان از یک قسمت به قسمت بعدی هستیم!
خوشبختانه امسال علیخانی، از جنجال آفرینیها بیخود و بیجهت فاصله گرفته و تمام تمرکز خود را صرف مجری گریاش کرده اما در قسمتهای اول برنامه خود را در یک دام میاندازد و با شلوار قرمز به برنامه میآید و در توجیحی خنده دار میگوید که به دلیل نور زیاد متوجه رنگ شلوار خود نشده است و قصدی برای جنجال آفرینی ندارد!
انگار علیخانی عاشق لوگوی برنامه است و به هر قیمتی میخواهد از لوگو در برنامههایش استفاده کند اما هنوز نتوانسته یک لوگوی زیبا برای برنامهاش انتخاب کند. لوگوی امسال شامل دو نقش است که نقش اول با استفاده از تایپوگرافی تبدیل به یک ماه میشود و هنگام نقش بستن بر روی تصویر به یک هلال ماه ساده زرد رنگ تبدیل میشود و زیبایی و خلاقیتش را از دست میدهد.
در پایان یادی میکنیم از طرفداران پروپاقرص احسان علیخانی. آنها که همیشه معتقند احسان علیخانی بهترین مجری و ایدهپرداز تلویزیون است و هیچ گونه عیبی در اجرا و برنامههایش ندارد. آنهایی که به سبکگاه مغرورانه علیخانی دست به کنایه و انتقاد از منتقدان میزنند. آنهایی کهگاه یادشان میرود عدهای منتقدان علیخانی نیز وجود دارند که او را برای اجرای ماه عسلهای رمضانش میستایند. آنهایی که یادشان میرود علیخانی مجری و ایدهپرداز درجه یک ماه عسل است و ماه عسل بدون او معنا ندارد و در واپسین ساعات روزه داری به دل روزه داران مینشیند و آنهایی که یادشان میرود برنامههای نوروز علیخانی پر از جاه طلبیهای محض آقای مجری است و هیچگاه به صافی و صداقت برنامههای ماه عسل نخواهد رسید!
بیشک برنامه ماه عسل با اجرای احسان علیخانی بهترین لحظات تلویزیون در ایام ماه مبارک رمضان است که باید آن را ستود.
خانه مجردی!
جالب است اولین باری که به خانه مجردی رفتم فضای آن را دوست نداشتم نمی دانم دیگران هم همین حس را نسیت به خانه مجردی در اولین تجربه شان داشته اند یا نه
شاید هم دلیل دیگری داشته باشد و این است که من همیشه در کنار خانواده بوده ام و هیچ گاه تنهایی را به معنی دوری از ان ها حس نکرده ام
در همین حس و احوالات تنهایی و مجردی به جنبه های خوب و بد آن روزهای بسیاری تفکر کردم و به این نتیجه رسیدم که خانه مجردی هم خوب است اما برای من نه ...
البته ممکن است آن هایی که در خانه مجردی هستند به اجبار به ان جا آمده باشند وگرنه چه کسی می تواند بگوید این گونه تنهایی را بیشتر دوست دارم و در کنار هم سن و سال ها بودن برایم بهتر از خانواده است
البته من این نکته را هم کشف کردم که خانه مجردی به معنای واقعی برایم بهتر است
یعنی خودم تنهای تنهای تنها بدون هیچ رفیفی
چون نمی توانم یکی دیگر با سلایق دیگر را فعلا در کنار خودم تحمل کنم
مگر انسان چقدر زنده است که هی بخواهد سر چه چیزی خوردن و کی آمدن و رفتن و در خانه چه کردن با دیگری بحث کند بدون آن که به آن شخص تعلق خاطری داشته باشد
دوستانی دارم که در پاریس خانه مجردی دارند، هر وقت پیش آن ها می روم فضای چند روز اول را دوست دارم اما بعدش فکر می کنم کاش آن ها هم در کنار خانواده های خود بودند و هی می گویم زندگی شان چقدر سخت است و خدا را شکر می کنم
کاش برای همه چیز هی خدا را شکر کنیم ، نه!؟
از دفترچه خاطرات مایکل
فیلم گذشته:
- با اینکه فیلم را دوست داشتم اما احساس میکنم چیزی کم داشت و البته تایمش نیز طولانی بود!
- خانم ماری فرانسوی (بژو) که علاقه زیادی به ازدواج کردن های پی در پی
دارد، در شُرف زندگیِ جدیدی است تا برای سومین بار قصد شوهر (سمیر) کند بی
آنکه صبر کند، شوهر جدیدش از قبلی طلاق بگیرد و یا حداقل و خوش وضعیتش با
شوهر دومش احمد (علی مصفا) را معلوم شود!
او دلش میخواهد از تمام ملیت ها و کشورها (از عرب تا عجم) شوهر اختیار کند و حداقل چند ماهی را با آنان بگذاراند و برای خودش اولاد جمع کند!
سه تا بچه قد و نیم قد دارد و هنوز ازدواج نکرده، بچه چهارم از شوهر سوم در راه است. ماشاا... به این پشتِکار!
ماجرا جالب تر هم می شود و این که انگار سر شوهر سومی کمی شک دارد و بچه
چهارمش را نمیخواهد ، چون با اینکه حامله است، باز سیگار میکشد، داد و
فریاد میکشد و به حرف شوهر سوم مبنی بر عدم سیگار کشیدن را گوش نمیکند!
در فیلم جدید آقای فرهادی به موضوع مهمی پی خواهیم برد و این است که در
فرانسه خانم ها با وسایل پیشگیری از بارداری آشنایی ندارند و در فیلم به
صراحت عنوان میشود بچهای که از شوهر سوم در راه است، به صورت ناخواسته
بوده و حامله شدنش اتفاقی! موضوع آن جا جالبتر میشود که میفهمیم خانم
ماری، در داروخانه کار میکند. او حداقل باید بداند (اگر هم آن جا کار
نمیکند) که بعد از تجربه سه بچه و دو شوهر چگونه با حداقل قرص و وسایل
دیگر، میتوان جلوی بارداری را گرفت! (جمعیت و تنطیم خانواده / فصل سه رجوع
شود) / پ.ن: خندههای بلند بلند تماشاگران ایرانی در سالن سینما!
-
لوسی دختر بزرگ این خانه، معلوم نیست چرا اینقدر با همه سرِ ناسازگاری دارد
و چرا اینقدر لوس است! اصلاً او چرا هیچ دوست و آشنایی ندارد، یعنی اگر
احمد از ایران نمیآمد تکلیف او چه میشد؟
- چرا اینقدر احمد (علی
مصفا) محبوب دلها است؟ چرا لوسی با اینکه او پدرش نیست، اینقدر احمد را
دوست دارد؟ چون احمد ایرانی است؟؟ واقعا دلیل مسخرهای است. لوسی از ازدواج
سوم مادر فراری است اما با ازدواج دوم به راحتی کنار آمده (شاید در زمان
ازدواج دوم مادرش، بچه بوده و پی به ماجرا نبرده است لذا کاری نیز نتوانسته
انجام دهند) که اگر اینطور باشد ، احمد و خاطره اش برای لوسی خوب بوده، پس
چرا به ازدواج سوم مادرش واکنش نشان میدهد؟
- زن سال ها با احمد ایرانی زندگی کرده اما هنوز نمیداند قورمه سبزی را باید با قاشق بخورد نه چنگال!
- قضیه لباس های لکه دار چرا شبیه پول های جدایی نادر از سیمین است؟ آیا کارگردان ما چیز دیگری بلد نیست؟
- کات های فیلم در خیلی از سکانس ها بی ربط و بی منطق بود! باورم نمی شود این تدوین را !
- صحنه های داخل ماشین نیز چرا اینقدر شبیه جدایی است!؟ حتی نوع
تصویربرداری و صدابرداری آن!؟ به طوری که هرگاه درب ماشین باز میشد، صدای
آمبیانس محیط را میشنویم و هرگاه درب ماشین بسته بود، صدای بیرون قطع
میشد!؟
- چرا دختر ها این قدر در فیلم های فرهای دغدغه دارند و پسرها کلاً بی منطق و لجوج هستند!؟ (لوسی و سارینا)
- متوجه دلبستگی خانواده بابک کریمی به ایران در دلِ فرانسه شدیم! هم
«صدای عادل» را متوجه شدیم، هم «بازی فوتبال استقلال پرسپلیس» را و هم
«سیگار بهمن» روی میز را ... گلدرشت نیستند آیا!؟
ادامه دارد ...
روزی در برگه تقویم خواهند نگاشت
تعطیل رسمی - روز ظهور حضرت ولیعصر«ع»
سارا رسولزاده: اجرایم نسبت به قبل سنگینتر شده است!
هر نسل باید مجری خودش را انتخاب کند
سینمافا- علی وزینی- بعد از به صحبت نشستن با مجریان نسل دوم و سوم این بار نوبت به مجریان نسل چهارمی است که همینک در برنامههای نوجوانانه فعالیت دارند و از نظر اجرا، شکل متفاوتی با نسلهای بالاتر خود در پیش گرفتهاند.
سارا رسولزاده یکی از همان مجریانی است که تجربه اجرای چندین برنامه موفق تلویزیونی همچون «دوستان»، «مثبت ما»، «سپید پررنگ» و ... را دارد و در بین هواداران نوجوان خود از محبوبیت بالایی برخوردار است و همین محبوبیت باعث شد تا خرداد ماه، به عنوان بهترین مجری برنامه سپید پررنگ از دیدگاه مخاطبانش انتخاب شود. رسولزاده متولد 68 است و در رشته مدیریت صنعتی درس میخواند و علاوه بر اجرا سابقه بازیگری در تئاتر نیز دارد
«سپید پررنگ» برنامهای است که بیشک برای بچههای نسل اوایل دهه شصت، یادآور برنامه موفق «نیمرخ» است و دائماً در حال مطرح کردن دغدغههای بیشمار نسل نوجوان است و هر آنچه یک نوجوان با آن روبرو میشود را بصورت کاملاً دوستانه مطرح میکند. در این برنامه نظر مخاطب نوجوان دائماً اعمال میشود تا برنامهای نزدیک به حال و احوال آنان بر روی آنتن رود تا آنان بدانند این دغدغهها، مشترک بین تمام همه نسلیان خودشان است و فقط آنها نستند که به آن گرفتارند.
تهیهکنندگی برنامه با الهه بهبودی است که پیشتر او را با نام برنامههای موفق و مطرحی چون تازهها، غیرمنتظره و جمع ما میشناسیم و سردبیری برنامه نیز بر عهده یکی از طنزپردازان و چهرههای موفق مطبوعات حسین کلهر است و اجرای برنامه را نوید جعفرزاده برای پسران و سارا رسولزاده برای دختران بصورت یک روز درمیان برعهده دارند. همه اینها بهانهای بود تا به گفتگو با «سارا رسولزاده» مجری دختر این برنامه که سابقه طولانیتری نسبت به مجری پسر برنامه دارد، بنشینیم.
تفاوت برنامه «دوستان» و «سپید پررنگ» از نظر شما چیست؟
فضای برنامه دوستان تفاوت زیادی با سپید پررنگ دارد. برنامه دوستان، برنامهای بود که دارای سه مجری بود که در هر برنامه یک سری کل کلها با خودشان و مهمان برنامه داشتند. در «دوستان» ما به مشکلات نوجوانان نمیپرداختیم و بیشتر سعی میکردیم در تایم محدود با چهرههایی که برای نوجوانان جذاب است، به گفتگو بنشینیم. دوستان یک برنامه برون مرزی بود و به دنبال پرداخت یک سری مفهومهای جذاب برای نوجوانان ایرانی خارج از کشور، مثلاً وقتی درباره «هفت سین» در برنامه صحبت میکردیم، خیلی از بینندگان برنامه نمیدانستند که اصلاً هفت سین چیست! برای همین ما سعی میکردیم از ادبیات و اصطلاحاتی در برنامه استفاده کنیم که برای نوجوانان خارج از کشور آشنا باشد. اما سپید پررنگ برنامهای است که فکر میکنم کمتر در تلویزیون نمونه آن را دیدهایم. این برنامه به مشکلات و دغدغههای نوجوان میپردازد. نوجوانان با سپید پررنگ ارتباط خوبی برقرار کردند و این را از پیامکها و تقاضاهای آمدن به داخل برنامه میتوان به راحتی فهمید. در سپید پررنگ نظر مخاطب و اینکه در برنامه راجع به چه موضوعی صحبت شود برای تهیه کننده خیلی مهم است و به همیشه به آن توجه دارد.
اجرای خود شما در سپید پررنگ چقدر نسبت به برنامه دوستان تغییر کرده؟
به نظر خودم، اجرای من خیلی نسبت به «دوستان» سنگینتر شده و تغییر پیدا کرده است. در سپید پررنگ چون به تنهایی برنامه را اجرا میکنم، باید به مدیریت اجرا کاملاً توجه داشته باشم و سعی کنم در حین ارتباط گرفتن با مهمان برنامه و بچهها، چالشی را بین آنها بوجود بیاورم. در دوستان مخاطب به داخل برنامه نمیآمد اما اینجا بچهها با درخواست خودشان به داخل برنامه میآیند و نظراتشان را میگویند.
به نظر من وزنه برنامه در «دوستان» به سمت آن یکی مجری دختر برنامه (زهرا بهروزمنش) میچرخید اما در سپید پررنگ همانطور که گفتید، کاملاً مسلط شدید. نظرتان چیست؟
من همچین فکری نمیکنم، شاید چون من از مجریان قدیمی برنامه بودم و در ابتدا تنها مجری دختری بودم که با دو پسر برنامه را اجرا میکردم. بعد از آنکه برنامهی دخترها و پسرها از هم جدا شد و زهرا (بهروزمنش) و فاطیما (بهارمست) به برنامه اضافه شدند من خواستم، آن زمان، بین هر سه نفرمان تقسیم شود و این حسی که شما میگویید، ناشی از آن است.
قبول دارید برنامه دوستان تنها برای مخاطب برون مرزی نبود و مخاطبان داخلی بسیاری هم داشت؟ البته این را ناشی از نبود یک برنامه ویژه نوجوان در شبکهها داخل میبینم.
دقیقاً همین طور است که میگویید و تلویزیون با وجود داشتن شبکه دو، هیچ برنامهای مخصوص نوجوانان نداشت و تا قبل از آمدن برنامه ششتاییها، سپید پررنگ و فرش سپید اتفاق خاصی نیفتاده بود و بیشتر برنامهها مخصوص کودکان و خردسالان بود در حالی که اسم خود را «شبکه کودک و نوجوان» گذاشته بود! تنها برنامهای که در بین نوجوانان طرفدار داشت همین «دوستان» بود که هم بیننده داخلی داشت و هم بیننده خارجی. خوشبختانه الان توجه خاصی به نوجوانان شده و من از این بها دادن به نسل نوجوان خوشحالم.
شما جزو بچههای دهه آخر شصت هستید و زمان شما برنامهای برنامه نوجوانان نبود اما اگر خاطرتان مانده باشد قبل از ورودتان به نوجوانی برنامه موفقی مثل «نیمرخ» برای بچههای اول دهه شصت روی آنتن بود و من یادم میآید خیلی از بچههای نسل شما بیننده نیمرخ بودند. نیمرخ را که خاطرتان هست؟
بله! نیمرخ را به خوبی یادم میآید اما من بیشتر بیننده برنامه «کبوتر دات کام» به کارگردانی احمد علیپور بودم. آن موقع به واسطه حضور فعالم در کانون پروشی فکری کودکان، در یک سری از ولههای این برنامه حضور داشتم و آن موقع به مجریگری فکر هم نمیکردم، به همین دلیل این برنامه را به خوبی در خاطر دارم.
حالا چه اتفاقی میافتد که نوجوانان جذب یک برنامه میشوند؟
مجری برنامه خیلی مهم است. باید مجری نزدیک به سن نوجوان باشد تا آنها بتوانند به راحتی با برنامه ارتباط بگیرند. به نظر من نوجوان با این مدل مجری راحتتر از یک مجری هم سن و سال خودشان ارتباط میگیرند. مجری برنامه نوجوان، نه باید خیلی بزرگتر از سن و سال آنها باشد و نه هم سن و سالشان. چون اگر بزرگتر باشد، هیچ ارتباطی بین آنها صورت نمیگیرد و اگر هم سن و سال باشد، حسادتی بین آنها صورت میگیرد و میگویند: «مگر تو کی هستی که اینطوری این حرفها را به ما میزنی!؟». نکته مهم دیگر این است که مجری باید خودش باشد و ادای کسی را درنیارد و نقش بازی نکند.
آیا میتوانید به راحتی به این نسل نوجوان نزدیک شوید؟
نسل جدید خیلی از ما جلوتر است. زمانی که من نوجوان بودم یک فضایی دیگر داشتم اما نسل الان آنقدر جلو هست که مطمئناً ما به آنها نمیرسیم. مثلاً وقتی که ما میخواهیم درباره اینترنت صحبت کنیم، نوجوانان الان اینترنت را قورت دادهاند در حالی که ما اینطور نبودیم. کسی که میخواهد درباره نوجوانها برنامه بسازد باید طیف گستردهای را در نظر بگیرد و خیلی جلو باشد چون این نسل خیلی جلو است و از همه چیز با خبر است. همین چند وقت پیش، موضوع برنامه ما درباره تقلب بود و در آن برنامه نوجوانان راحت میگفتند ما تقلب میکنیم و من مجری نمیتوانستم بگویم که این کار خوب است و یا این کار بد! پس باید کاری کنیم که خود مخاطب به این نتیجه برسد که تقلب کار خوبی نیست چون اگر ما بگوییم بد است، کاملاً شعاری میشود.
و به چه اندازه در سپید پررنگ خودِ «سارا رسولزاده» هستید!؟
صد در صد خودم هستم. چون اگر غیر از این بود، نمیتوانستم باشم. یکی از خوبیهای خانم بهبودی (تهیه کننده سپید پررنگ) این است که من باید یک ساعت از زودتر از برنامه، آنجا باشم تا مهمانان و بچهها را کاملاً بشناسم و بتوانم با آنها ارتباط بگیرم. راجع به مهمانان صحبت میکنیم و سوالات را با یکدیگر چک میکنیم. در برنامه متن نوشته شدهای نداریم که بخواهم بر اساس آن اجرا کنم. فقط به من گفته میشود در فلان پلاتو درباره این موضوع صحبت کن!
در سپید پررنگ گاهی اوقات مهمانان برنامه چهرههای مشهور کشوری هستند، آیا از پسِ گفتوگو با آنها بر میآیید؟
یک اتفاق خوبی که در برنامه میافتد این است که ما مهمانان برنامه را صرفاً به خاطر دوره نوجوانانی خودشان دعوت کردیم. یعنی امکان نداشته با الهام حمیدی، افسانه پاکرو، بهاره رهنما و... خارج از دوره نوجوانی و موضوع برنامهمان صحبت کرده باشیم و انگار نه انگار که جلوی ما یک بازیگر نشسته بلکه یک آدمی اینجاست که نوجوانان دوستش دارند و میخواهند بدانند در دوره نوجوانی آنها چه اتفاقی افتاد است.
این گفتوگوها به شما کمک میکند تا برای اجرا در آینده راحتتر باشید، آیا میخواهید اجرا را خارج از برنامه نوجوانانه و برای بزرگسال ادامه دهید؟
نمیدانم! من چون تئاتر هم بازی میکنم و به تئاتر بیشتر از اجرا علاقهمندم نمیدانم چه اتفاقی قرار است بیافتد. من در سپید پررنگ و برنامه دوستان که کاملاً گفتگو محور بودم تا حدودی دستم آمده که چه کاری باید انجام دهم ولی اینکه بخواهم در یک برنامه دیگر حضور پیدا کنم باید شرایط دیگری را نیز در نظر بگیرم.
به تازگی بر اساس بخشنامه جدید سازمان، مجریان زن و مرد مجاز به اجرا در کنار یکدیگر نیستند و شما در اینجا مجبور میشوید هر هفته بصورت چرخشی برنامه را اجرا کنید. این طرح و یک روز آمدن و نیامدن شما به برنامه باعث از دست رفتن حواس شما و مخاطب نمیشود؟
با توجه به سیاست فعلی سازمان و پخش برنامه تنها در سه روز هفته میباشد، ما مجبوریم دو روز را به یک مجری بصورت هفتگی اختصاص دهیم و چارهای جز این نیست. با این حال سعی میکنم تا حدودی آن را کنترل کنم تا از حال و هوای برنامه نیافتم. در کنار آن حتماً برنامهی پسرها را هم نگاه میکنم تا از فضا دور نمانم.
به نظر شما اینکه یک برنامه دارای دو مجری جداگانه باشد، خوب است یا بد؟
من با این موضوع خیلی موافق هستم چون به جذابیت برنامه اضافه میشود و باعث میشود نه برنامه تم دخترانه به خود بگیرد و نه تم پسرانه. البته منظورم تعدد مجری نیست.
ویژگیهای برنامه «سپید پررنگ» که آن را از سایر متمایز میکند، چیست؟
برنامههایی که تا به الان خانم بهبودی (تهیهکننده برنامه) ساخته همانند تازهها، جمع ما و... همگی جزو برنامههای پرمخاطب تلویزیون بوده پس تو میدانی که با یک آدم حرفهای سر و کار داری که یک دکور بسیار خوب و منسجم برای برنامهاش دارد و مخاطب را به خوبی میشناسد. ما در سپید پررنگ اتاق فکر داریم و مجریان با تهیه کننده و سردبیر (حسین کلهر) جلسه میگذاریم و از یک تیم برای مشاوره هم کمک میگیریم. به اصطلاح من مجری با برنامهای طرف هستم که سرش به تناش میارزد و همین که میبینی اتفاقات درست میافتد تو هم به نتیجه میرسی که حتما در آن قرار است اتفاقات خوبی بیافتد. در برنامه روزانه چندین هزار پیامک به دستمان میرسد و خوشبختانه درصد پایینی از این پیامکها «بیخود» است.
پیامک «بیخود» یعنی چه!؟
منظورم پیامکهای حاشیهای است! یعنی اینکه پیامکهایی نیستند که بیربط با برنامه باشند و مثلاً بگویند چرا مجری زشت است یا خوشکل، چرا فلان لباس را پوشیده یا نپوشیده و.... پیامکهایی که به ما میرسد شامل درد و دل بچههای نوجوان با ما و موضوع برنامه است.
تا به حال شده از اجرای خودتان پشیمان شوید؟
این اتفاق ممکن است برای هرکسی پیش بیاید. مثلاً روزی احساس کردم که از اجرای خودم در آن روز راضی نبودم و برخورد خوبی با مهمانم نداشتم. گاهی هم احساس کردم که روی موضوع برنامه نتوانستم خوب مانور بدهم. اجرای زنده خیلی است، چون ممکن است شما ده دقیقه قبل از شروع برنامه با یک نفر دعوای خیلی بزرگی کردی و یا اتفاق خیلی بدی برایت افتاده و همین روی اجرای شما تاثیر میگذارد که البته این ربطی به مخاطب ندارد، چون او یک مجری سرحال میخواهد و به او هم ربطی ندارد که چه اتفاقی برای تو افتاده!
آیا برنامههای گفتوگو محور خارج از فضای نوجوانه را هم نگاه میکنید؟
کلاً به این نوع دست از برنامهها علاقهمند هستم و سعی میکنم آنها را تماشا کنم. من به طرز اجرای کسی نگاه نمیکنم بلکه به نوع مدیریت آنها نگاه میکنم و اینکه چطور بحث را جذاب و داغ میکند و برنامه را مدیریت میکند.
به نظرتان نسل شما با نسلهای بالاتر خودتان همانند ژاله صادقیان، ژیلا صادقی، آزاده نامداری، نجمه جودکی و... چه تفاوتهایی دارد؟
خیلی تفاوت دارد چون هر نسل تغییر میکند و برای هر نسل یک مجری خاصی میطلبد. چون سلایق هم فرق میکنند. اینطور نیست که یک مجری برای همه نسلها باشد چون او انسانی است با جذابیتهایی برای نسل خودش و طرفرداران خودش را دارد. اما طبعاً هرچقدر جلو میرویم با توجه به تغییر مخاطبان، مجریها نیز تغییر میکنند. مثلاً فرزاد حسنی یا آزاده نامداری مخصوص نسل خودشان هستند و طرفدارای نسل خودشان را دارند.
فکر میکنید نسلهای بالاتر شما را به عنوان یک مجری قبول کند!؟
من مجریان نسل بالاتر را دوست دارم و برای آنها احترام زیادی قائلم اما آنها توی سلیقه من نیستند. من در اینکه سواد و تجربه این مجریان خیلی بیشتر از من است، شکی ندارم اما اجرای این عزیزان در سلیقه من نیستند و من اجرای آنها را برای خودم نمیپسندم. من بیننده نوعی دوست دارم مجریای که روبروی من در تلویزوین حرف میزند، کسی باشد که از جنس خودم حرف بزند و کلمات و مدل حرفهایش شبیه خودم باشد و من را بشناسد و حال و هوای من را داشته باشد. اینکه بگوییم مجریان نسل پایینتر سواد و تجربه ندارند را به هیچ وجه قبول نمیکنم. هر نسل باید مجری خودش را انتخاب کند.
برای دیدن عکس ها این جا کلیک کنید (لینک اصلی مصاحبه در سینمافا)